ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
فلک سبط پیمبررا مکان زندان سرا دادی زکین موسی ابن جعفررا بزندان جا چرا دادی؟
فلک انصاف ده مگذرزحق بهر غریبان جا نبود جز گوشه ی زندان که آنسانش تو جادادی
زملک یثرب اورا ره نمودی بردیش بغداد به شهر غربت او را جا بزندان بلا دادی
نبود بس محنت زندان بصره عاقبت از کین اسیر اورا بدست ظلم سندی دغا دادی
فلک زیر وزبر گردی که سلطان غریبان را بزندان ستم کردی اسیرش بس جفا دادی
غریبی واسیریش نبود بس کاندر آن زندان طبیبش کند وزنجیر ستم اورا دوا دادی
زبرق ظلم هارون وزداس کینه ی سندی تمام حاصل عمر شریفش بر فنا دادی
جفاها بس نبود کز بعد چندی آن اسیریها رطب درزهر آلودی بآن غم مبتلا دادی
در آن زندان نمودیش شهید آخر ززهر کین یتیمی را نصیب سرور خوبان رضا دادی
فلک !ویران شوی آیا نبود تابوت در بغداد بروی درب زندان جا تو آن نور خدا دادی
شهنشاهی که قلب عالم امکان بدی اورا امام الرافضی از چه منادیش ندا دادی
بنال(آذر )که جسمش را کنار دجله ی بغداد سه روز وشب مکان هارون میشوم دغا دادی -
به نقل از : صص ۱۰۳-۱۰۴ دیوان آذر-جلد دوم -سروده ی مرحوم آذر خراسانی -انتشارات طوس مشهد --
فلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو بر فاطمه بعد از پیمبر شد
مگر آن گفته های شاه خاتم رفته از گوشت که بعد ازرحلت او فاطمه از غم مکدر شد
بگفت احمد مکرر فاطمه بضعه منی چرانسبت به او پس ظلمها زامت مکررشد
همان زهرا که احمد زاحترامش گفت با امت دریده نامه ی ارثش زخصم شوم کافر شد
نخشکیده هنوز از آب غسل شاه خاتم کفن که نار ظلم در باب سرایش شعله آور شد
دل بشکسته اش اورا نبود بس در غم بابش که پهلویش شکسته آن چنان از ضربت در شد
نبود بس سینه اش را ناله های جانگداز غم که آزرده زمیخ در زاعدای ستمگر شد
نبود بس تیرگی روز در چشمش زهجر باب که نیلی آنچنان از سیلی آن رخسار انور شد
زضرب تازیانه دشمن دین بازویش راخست مصیبت دیده ای را تسلیت آنسان مقرر شد
چرا حبل جفا بر گردن حبل المتین بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شیر داور شد
قضا بر بست دست شیر حق را ورنه در آندم کجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شد
ز لطف مرتضی و آل پاک اوست کاندر طوس بدوران مرثیه خوانی ، مدامی شغل (آذر) شد .
اثر طبع آذر خراسانی -به نقل از جلد اول دیوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسی انتشارات طوس----------